جدول جو
جدول جو

معنی سر بور - جستجوی لغت در جدول جو

سر بور
از توابع دهستان زوار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرآخور
تصویر سرآخور
اسبی که در طویله از همۀ اسب ها بهتر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر گذر
تصویر سر گذر
سر کوچه، کوی، محله
فرهنگ فارسی عمید
(حَ دَ کا رِ کَ کَ دَ)
شهیر بودن. برتر بودن:
تو چیزی مدان کز خرد برتر است
خرد بر همه نیکوئی ها سر است.
فردوسی.
ز گودرزیان مهتر و بهتر است
به ایران سپه بر دو بهره سر است.
فردوسی.
مرا پشت بودی گر ایدر بدی
به قنوج بر لشکرم سر بدی.
فردوسی.
بدی کو بدان جهان را سر است
به پیری رسیده کنون بدتر است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنۀ آن 350 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
شکلی است بر فلک بصورت مردی که بر پای چپ خود ایستاده و پای راست برداشته و دست راست بر سر نهاده و بدست چپ سر دیو خونچکان به موی سر گرفته. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به حامل رأس الغول شود
لغت نامه دهخدا
(سَ خُرْ)
رجوع به سرآخر شود، میرآخور و رئیس اصطبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَمْ)
بازیچۀ طفلان است. (آنندراج). بازیچه ایست که بچه ها از وسط یک تکه چرم مدور نخی گذرانده بعد از اطراف نخ گرفته می چرخانند. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا
جایی که آب از چشمه و رودخانه در تالاب و برغ رود و در آن جا جمع گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بزرگ
تصویر سر بزرگ
آنکه دارای سری بزرگ است، عالی رتبه عظیم الشان
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از تخته هایی که زیر تیر سقف گذارند، قسمی از تیر که از ساختمان بیرون ماند
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که بر همه اسبان مقدم بندند اسب سر طویله، میر آخور رئیس اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که بر همه اسبان مقدم بندند اسب سر طویله، میر آخور رئیس اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بتو
تصویر سر بتو
سر بزیر، در فکر فرو رفته متفکر، مکار حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر بخش
تصویر سر بخش
بهره حصه بخش قسمت، آنکه سر خود را در راه هدف خویش فدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه سر و چشمانش متوجه زمین است، مطیع فرمانبردار: جوان سر بزیری است
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از خاندان و خانه خود آواره شده. بی خانمان آواره سرگردان خانه بدوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خور
تصویر در خور
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
پایور شهربانی برابر سروان (درارتش)، توضیح: این کلمه مدتی محدود در زمان اعلیحضرت رضا شاه متداول شد ولی بعد متروک گردید و اکنون سروان بجای آن مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خور
تصویر سر خور
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرآخور
تصویر سرآخور
آخته چی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در خور
تصویر در خور
قابل
فرهنگ واژه فارسی سره
شخم اول زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
رفت و آمد
فرهنگ گویش مازندرانی
دربان
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بریده
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند بی گوش و سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
توت فرنگی وحشی، آلبالوی وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
لبالب، سرریز کردن مایعات، مواد شوینده ی موی و سر
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی مازاد در معامله دادن، نزول دادن، اضافه بار
فرهنگ گویش مازندرانی
سربالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رفتن آب و مایعات دیگر در اثر جوشیدن، جوشش چشمه، پرجوش
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بزیر، با حیا
فرهنگ گویش مازندرانی